پارسا نفس زندگی

7/12/1386اینم اسم قشنگت

سلام گل پسر مامان خوبی اسم قشنگت شدآقای محمدپارسا چطوره خوبه راضی گلم امیدوارم خوشت بیاد پسرگلم دیگه چیزی به پایان این راه طولانی نمونده واسم دعا کن فرشته آسمونی دیگه کم کم باید باروبندیلتو جمع کنی و بیای به دنیای مادی ما می بوسمت گلم
12 شهريور 1390

27/11/1386داشتم از ترس............

سلام قند عسل خوبی دیشب داشتم از ترس میمیردم حس کردم کیسه آب (با عرض شرمندگی)نشتی پیدا کرده بابا که اومد گفت باز چی شده تو تا این بچه رو بدنیا بیاری خودتو و منو میکشی آخه دست خودم نبود بابا از من شجاع تره من یه زنم وجودی که تو وجودم هست از خودم ارزشمندتره کوچکترین علامت خطری ترس برم میداره اخه مادر بودن با نگرانی عجین شده اینو از روزی که برگه آزمایشو گرفتم حس کردم تاصبح صبرکردیم صبح رفتیم بیمارستان نمیدونی یه خانوم دکتر بداخلاق سریع پرونده بابایی برام رانی و کیک خرید خوردم نوارقلبتو گرفتن وای نمیدونی چقدر تکون خوردی یه خانوم دکتر دیگه که مهربون بود گفت چه نوار قلب توپی داره پسرت ماشا.. بعد سونوگرافی وزنت هم 2980و اعلام کردن اصلا پارگی کیسه آ...
6 شهريور 1390

سه شنبه 25/10/1386

سلام عزیز دل مادر .خوبی پسر گلم تو دل مامان بهت خوش میگذره بمیرم الهی حتماً میگی چه خوشی جا به این تنگی ولی خوب مادر چاره چیه هفتاد روز دیگه باید تحمل کنی تا سرو مروگنده بشی آره درسته جات تنگه ولی ارزششو داره به قول خانوم دکتر این روزای آخر یه روز هم یه روزه قربون اون دست و پای کوچولوت برم که شکم مامانی رو با کیسه بوکس اشتباه گرفتی شوخی کردم گلم هرچی دوست داری تکون بخورمامانی هوا خیلی خیلی سرده یه برف قشنگی باریده شهر پیراهن سفید پوشیده منم از ترس سرخوردن عین آدم آهنی راه میرم با این شکم قلمبه و کمر تورفته درد زیادی رو تحمل میکنم مامان جون کمردرد -پادرد-دندون درد الان میگی چقدر منت میکنی همه اینا فدای سر پسر گلم فدای یه تار موی پسرم کلی روش...
6 شهريور 1390
1